مقالات

نسل کاتب

تازه‌بال‌های‌مان پَر گشودند و بالک بالک‌زنان پرواز را باور کردند. تا این‌جا پدر، مادر و ره‌نمای دل‌سوز و خودگذر، دست‌های لطیف آن‌ها را گرفتند و از افتادن و کج‌رفتن و حتا خمیدن رهایی دادند. آن‌ها را در مسیر درست زیست‌اجتماعی به امتداد جاده‌ی روشنایی و نور قرار دادند و بین آن‌ها و تاریکی، خط‌فهمنده‌گی کشیدند. زین‌پس آن‌ها اشعه‌های روشن را دنبال می‌کنند و در نور قدم بر می‌دارند.

آن‌ها بیش‌تر از هرچیزی شعور آموختند و فتیله‌ی شمع معرفت افروختند. زبان و رفتارشان بی‌گمان هرکسی را شیفته و دل‌باخته‌ی خود می‌سازد؛ چون در کلاس هم‌دلی و فروغ پَرورانده شده‌اند. عاشقانه روی برگه‌های کتاب مثل پروانه‌ی دل‌شیفته بال‌بال می‌زنند و ترانه‌ی انسانیت می‌سرایند. قدم پیش گذاشتند، مهربانی فرا گرفتند و در برگ برگِ یادداشت‌های روزانه‌‌ی‌شان مِهر کشیدند.

این‌ها نسل کاتب است. کاتبی‌که خود هویت شد و برای چیز‌فهم‌ها هویت بخشید.

کاتب، تاریخ را نوشت تا تاریخی را نوشته باشد؛ اما‌ رونده‌گان‌راه‌اش تاریخ را می‌خوانند تا در لای پاراگراف‌های تلخ و تهوع‌آوری پیشینیان گیر نکرده و در بین برگه‌های فرسوده‌ی آن مچاله نشوند. نسلی که هویت‌شان قلم و قلم‌زدن و یادگیری است. زبان نفرت، خودبینی، تبعیض و … شان را بریده‌اند. ریشه‌های خُفته‌گی، سطحی‌نگری و پوچی را از درون‌شان برون آورده‌اند و زیرکی را جای‌گزین آن کرده‌اند.

امید‌های‌مان مثل بلبل‌ِخوش‌نغمه در خانه خانه‌ی خانواده‌ی کاتب سرود مهربانی از حرف‌ها، کلمه‌ها و جمله‌ها می‌سرایند. مثل بهار، هر خانه‌‌ را ترنم‌سرای مرغکان خوش‌آواز ساخته‌اند و قشنگ می‌خوانند و قلم می‌رقصانند.

دندان‌هایم: <دَ اَ نّ د ا نّ هِ ا یَ مّ>، <دَن><دَان><ها><یَم>.

از روی منطق و گرایش‌‌ذهنی‌ شان به این‌ شکل جمله‌ها را به واژه‌ها و واژه‌ها را به حرف‌ها تجزیه کرده و صداکشی می‌کنند. کانت می‌گوید: “تجزیه عبارت از بیان صریح و روشنِ محتوای دقیق و سربسته‌ی ذهن ما است.” قهرمان‌های دانای‌مان تحلیل می‌کنند و خِردسربسته‌ی‌شان را می‌شکافند، با هوش‌ِبارورشان به پیش می‌روند و آتش‌دانایی در مسیر گَزند (نادانی) شعله‌ور می‌سازند.

نسل روشن و باهویت‌ روشن‌گری، سرآغاز فصل تازه‌‌ی تاریخ هست. آینده‌ مثل <ماه‌>‌ی، یک کم از نصف‌ماه، براق و دیدنی‌ست. چشمان کُنج‌کاو خِردمندان کوچک‌مان حکایت از دَرون‌نگری و عمق‌فهم‌شان را دارند. با دید ذره‌بینی سببِ نیک‌گره‌گشودن از دسته‌های تیره‌ی اجتماعی استند. نسل‌آگاه، با انگیزه و تازه‌پای‌مان نمادی از تَجلی‌اند. کمربسته‌اند و آستین بالا زده‌اند تا خاک غریب و بی‌صاحبِ خانه‌ی‌مان‌ (وطن) را تخم شقایق بی‌افشانند و با سرشک اشکِ‌خوش‌حالی روی لاله‌های دل‌سوخته‌ی چند نسل‌‌ِنژندِ آبادی‌مان بنشینند تا اَبر و باران‌‌های‌سیاه، به کوچ‌ واداشته شوند. رخت ببندند و به ناکجا ببارند.

دل‌بندهای کاتبی، چون عنچه‌‌ای تازه‌شکفته، خندان و با تبسم از میان سبزه‌زارِ معارف می‌رویند و در کلاس، درس زنده‌دلی و خوش‌طبعی می‌آموزند. تا هنوز نسل در نسل جز درد و رنج و محنت چیزی ندیده‌ایم؛ اما آینده‌ چنین نخواهد بود. این‌ نسل با شگردِخاصی می‌خوانند، می‌فهمند و در جهت هم‌پذیری و یک‌دلی، با اندیشه‌‌های ژَرف و پُخته، پَستی‌ها را هموار می‌کنند تا در آشیانه‌ی‌مان ساز ساختن کوک، چرخ پیش‌رفت پُرکار، خرمن دانایی و بینایی بیش گردد، غم و اندوه اندک شده و طلسمِ شِگفتِ گنج‌ کام‌گاری شکسته شود.

محمد بصیر “سخی‌زاده”

1 نظر