داستان‌ها

من دخترم

در حال بارگیری تصویر

نه عاشقم و نه محتاج نگاه!
آموخته‌ام ناله‌ام سکوت باشد و گریه‌ام لب‌خند و تنها هم‌دمم خدا…
دختر یعنی همیشه عجله داشتن برای رساندن محبت به دیگران.

دختر که باشی مهربانی‌ات دست خودت نیست، خوب می‌شوی حتی با آنانی‌که چندان با تو خوب نبوده‌اند.
دل رحم می شوی حتی در مقابل آن‌هایی که چندان رحمی به تو نداشته‌اند.

دختر که باشی زود می‌رنجی، زود می‌بخشی، زود می‌گریی و زود می‌خندی.

تو مأمور احساس روی زمین هستی!
بهانه نیست حقیقتی‌ست که کسی نمی‌تواند درکش کند
باید دختر باشی تا بدانی چی می‌گویم، دختر باشی تا در این شهر گرگ زندگی کنی، همان جایی که با هر نگاه تو را تعریف می‌کنند.

اگر مرام بگذاری، مرامت را نفی می‌دانند. اگر خوبی کنی لبخند بزنی، شادی کنی تو را ناپاک می دانند. این‌جا جایی‌ست که همه چیز را می‌شمارند.

پس دختر باش خودت باش بگذار گرگ‌های شهر هر چه می‌خواهند بگویند.
دختر بودن دنیایی دارد به سختی یک سنگ و به لطافت یک پر…

ربابه پروانی – دانش‌آموز

3 نظرات