بشر از بدو پیدایش تا کنون به دنبال رفاه و آسایش بوده و است. در زمان حال به آسایش نسبی که خواست آدمها بوده، بهصورت جسمی یا فزیکی به آن دست یافتهاند. بدن آدمها از روح و جسم که متمم همدیگراند ساخته شده است. روح و جسم ارتباط مستقیم بین هم دارند، در صورتیکه یکی از اینها رنجور شود دیگری نیز رنجور میشود. جسم از میلیونها سلول ساخته شدهاست که تحت تاثیر ذهن قرار دارد. اگر ذهن آرام باشد و به روال عادی کار کند، جسم نیز قشنگ و خوشاندام ظاهر میگردد؛ اگر ذهن درگیر باشد، سلولهایی که دستور مستقیم از ذهن میگیرند دیگر دقیق و درست کار نمیتوانند و سبب میشود اکثر سلولها کسل شوند و یا از بین بروند. سلولهای کسل و سلولهای از بین رفته باعث میشوند که آدمها با اندام بد و چهرهی ناخوش ظاهر گردند.
درست است با بهوجود آمدن مدنیت آدمها از مغارهها بیرون شدهاند و در اجتماعات بزرگتر زندگی میکنند؛
از خوردن علوفهها و غذاهای خام دست برداشته به کشاورزی و صنعت رو آوردهاند و غذاهای لذیذتر و با کیفیت بالاتر و حتا غذاهای صنعتی که در کمپنیهای مختلف تولید میشوند و بهصورت پخته و مفید دسترسی یافتهاند؛
از پوشاندن خود توسط برگهای درختان و انواع سبزهها به لباس و پوشاک مناسب و کمآزار رسیدهاند؛
مسیرهای طولانی که ساعتها وقتشان را ضایع مینمود، حالا به حداقل رسیده و در مدت زمان کمتر طی میکنند؛
از اتفاقات اطراف و جوامع دیگر بیخبر بودند یا ناوقت خبردار میشدند، در زمان حال از اثر پیشرفت تکنولوژی، از همهی اتفاقات جهان در اسرعوقت خبردار شده و در کل، دنیا با هم در ارتباط است؛
کارهای شاقهای را که بهخاطر پیشبرد معیشتشان انجام میدادند، با بهوجود آمدن وسایل مدرن راحت شده و نزدیک به ۶۰ فیصد کارها، امروزه توسط وسایل انجام شده و بار آن از شانهی آدمها کاسته شدهاست؛
از امراض گوناگون و ابتدایی که بیشتر جانها را میگرفت امروزه جلوگیری شده و به حداقل رسیده است؛
از تاریکی شبهنگام که در پیش نور مهتاب به موجباتشان میرسیدند به روشنایی ۲۴ ساعته دست یافتهاند و…؛
همهی تغییراتی که از آغاز مدنیت تا کنون پدید آمده اکثرن آسایشهای جسمی است تا روحی یعنی آدمها آسایش جسمی پیدا نموده است؛ اما روحشان در بند است و هر روز این چالهای که در آن روحشان را دربند کردهاند عمیق و عمیقتر میشود.
در خانههای مجلل زندگی میکنیم که با فرشهای مدرن و نرم و راحت ساخته و بافته شدهاست؛ اما آرامش ذهنی نداریم. جسممان را در خانهای که با چنین تجهیزات است لم میدهیم، اما ذهنمان زمین و آسمان، غیرخانه را طی میکند؛
وقتیکه کتابِ را برای مطالعه بر میداریم چشممان به کتاب است، اما فکر و ذهنمان در صفحات اجتماعی سرک میکشد، پُستی را که در فیسبوک گذاشته بودم چطور شد؟ چند لایک گرفته باشد؟ کیها نظر دادهاند؟ در خواست دوستی که برای فلان کس داده بودم مچوم قبول کرد یانه؟ پیامی را که برای کلثومبُوی رایی کرده بودم و ازش خواستم فردا ساعت ۴ که هوا سردتر شد هم را ببینیم، اگر قبول نکند چطور خواد شد؟ با لباس جدیدم که در انستاگرام عکس مانده بودم مچوم چهقدر لایک خواد گرفته باشد؟
در وقتی خوردن غذا بهجای صرف طعام به فکر بازی پابجی هستیم: “وقتی همی نان ر خوردم و دسترخان جمع شد فوری د بچهی حاجی مسیج کرده و چلنچ میتوم که امروز مالوم مونیم دفعهی قبل خو اونا دو نفر بودند ایدفه با سنایپر میپرانماش”. “همی اکونت هارونلشمک ر از پیشاش میخرم برو هرچه شد، گرچند کمی قیمت گفته. د ۱۰۰۰۰ افغانی قناعتاش را میگیرم هرچه نباشد سرشار است، کتیم جور میاید”؛
در صنف وقتی که آموزگار درس میدهد به فکرِ فوتبالیم: “د ای دور الکلاسیکو چطور خواد شد؟ طرفدار بارسا به بارسای بدون مسی فکر میکند و طرفدار رئالمادرید به نبود رونالدینیو. بازی دیشب را ندیدم، بازهم کریم بنزما اتریک کرده باشد یا نه؟ و…”
مدنیت با این همه مشغولیتهای روحی که برایمان ایجاد کرده است، با وجود آرامش جسمی که برایمان فراهم کرده است واضح و روشن است که تناقض در مکملهی روح و جسم بهوجود آورده است. همین تناقض سبب شده که زودتر پیر شویم، ظاهرمان تغییرات زود هنگام داشته باشد و از کیفیتها و مزایای زندگی بهره نبریم.
در نتیجه، مدنیت مثل تیغ دو سر میماند. اگر در استفاده از این تیغ حد اعتدال رعایت نگردد و با دقتتمام از آن استفاده نشود، یک سمت آن سبب جراحت روح یا جسم میشود.
سخیزاده