داستان‌ها

دوبار اینک فصل خزان از راه رسید…

بوی باران، بوی خاک، شرشر باران و چاله های آب…
دوباره اینک فصل خزان از راه رسید فصل جدایی، فصل رویایی، فصل زیبایی، فصل دلتنگی و…
دوباره اینک جاده‌ها معطر شد و خیس شد از اشک آسمان، دوباره اینک فضای خاطره مهیا شد.
دوباره اینک زمین و زمان دست یکی کردن برای شروع تازه، دوباره اینک جو سنگین به سنگینی بغض‌های نشکسته اضافه می‌کند.
دوباره اینک فرصتی برای دور بودن از غصه‌ها و شادی‌ها و دغدغه‌های زندگی بدست آمده.
دوباره اینک می‌توان دست در دست هم دهیم و چاله‌ها را پشت سر بگذاریم، بگذاریم باران خیس‌مان کند بگذاریم گناهان و خسته‌گی‌های‌مان را با خود شسته و ببرد.
بگذاریم تن و ذهن‌مان حتی برای یک‌بار احساس آرامش کند.
دوباره اینک الهام‌بخش‌ترین روزهای سال از راه رسید، روزهای بارانی خزانی، دوباره اینک فصل آزادی از راه رسید…
فصل که برگ‌ها به جای سبز بودن می‌توانند زرد، نارنجی و قهویی بودن را انتخاب کند.
دوباره اینک نوبت رونمایی فصل عاشق رسید، خزان بهاری‌ست که عاشق شده است.
دوباره اینک فصل خزان از راه رسید…

مدینه نیکپا – دانش‌آموز