خزان؛ فصل پژمردن طبیعت، ریزش برگ، کوچیدن پرندهها، بیمهری و سردمزاجی هوا است. همهی اینها طبیعت خزان پنداشته میشود؛ اما امسال، پا کژ گذاشت. بالای انسانها تاخت و در کشتزار جغرافیایمان بذر <فنا> و <ویرانی> پاشید. آسمانش مرگ بارید و در زندهجان، <زندهجانی> را باقی نماند. جانهای بسیاری را ستاند، روحهای بِلندی را پژمرده کرد و آدمهای زیادی را بیآشیانه ساخته و کوچاند.
خزان به هیچروی مهربان نبوده و نیست؛ چون سرآغاز فصل سرد و شروع پایان است. ولی هیچ خزانی به پای خزانِ غمانگیز و ترسآور هرات نمیرسد. ۱۴۰۲ در پایپیری رعشه به سرزمین بیجانمان افکند، نه تنها ما را در سوگ نشاند که خزان را هم خزان کرد. این فصل، فصلی پختهگی و کمال سال بود؛ اما دیگر در تقویم زیبا نیست. از این پس در خاطرهها خوشنام نخواهد بود.
با خزانِ هرات، دلِ غمآشام همهی هممیهنانمان در این شبانه روزها پر از آهِآتشین است و غمآباد شدهاست دلهای ویرانمان.
محمد بصیر “سخیزاده”